در مورد همه چیز اشتباه میکنیم!
شاید پذیرفتن این جمله سخت باشد، چرا؟ برای آنکه پذیرش این جمله توسط مغز شما انجام میشود و او هرگز دوست ندارد که شما از نقطه ضعفی که دارد مطلع شوید. در واقع به ما اجازه نمیدهد که این حقیقت تلخ را درک و با آن مقابله کنیم.
روانشناسان یک آزمایش ساده ولی بسیار عجیب را طراحی و اجرا کردهاند. در این آزمایش فردی بهطور تصادفی انتخاب شده و در اتاقی قرار میگیرد که پنج کلید و یک لامپ در آن وجود دارد. به او گفته میشود که اگر کار خاصی را انجام دهد (خودش باید کشف کند که چه کاری) لامپ روشن خواهد شد و با هر بار روشن شدن یک امتیاز دریافت میکند. این افراد باید در مدت 30 دقیقه بیشترین امتیاز را جمعآوری کنند.
آزمایشی که هر روز در آن شرکت میکنیم
نتایج این آزمایش بسیار جالب است. افراد به صورت کاملا تصادفی کلیدها را فشار میدهند، ترکیبهای مختلف را امتحان میکنند تا در نهایت لامپ روشن میشود و اولین امتیاز خود را کسب میکنند. بهطور منطقی و برای کسب امتیازات بیشتر به فکر تکرار همین روند میافتند ولی خبری از روشن شدن لامپ نیست.
بیشتر افراد پس از چند بار تکرار، متوجه میشوند که این روش کارآمد نیست و ترکیبهای پیچیدهتری برای روشن کردن لامپ مورد نیاز است. در نتیجه تلاش میکنند تا روشهای جدیدی را امتحان کنند. مثلا سه بار کلید 1، دو بار کلید 3 و یک بار کلید 5 را فشار داده و پس از 10 ثانیه مکس کلید 4 و 2 را همزمان فشار میدهد و دینگ! یک امتیاز دیگر کسب کرد.
اما این روش هم از کار میافتد. آنها فکر میکنند که شاید امتیاز به کلیدها ربطی نداشته باشد . شاید نحوهی نشستن من در آن اثر داشته باشد. یا شاید چیزهایی که لمس میکنم. و شاید به پاهای من ربطی دارد. دینگ! یک امتیاز دیگر . بله ؛ شاید پاهای من دخیل باشند ، و کلید بعدی را میزنم. دینگ!
عموماَ ، طی ده تا پانزده دقیقه ، هر نفر ، ترکیب خاصی را برای کسب امتیازات بیشتر پیدا میکند. این ترکیب معمولاَ کار عجیبی است؛ مانند ایستادن روی یک پا یا حفظ کردن یک ترکیب پیچیده از کلیدهایی که در فاصله زمانی خاصی فشار داده میشوند، در حالیکه صورت فرد به سمت خاصی است؛ و موارد مشابه.
اما قسمت جالب توجه ماجرا این است؛ امتیازها کاملاَ تصادفی هستند. هیچ ترکیبی وجود ندارد؛ هیچ الگویی در کار نیست. تنها یک چراغ وجود دارد که با صدای دینگ روشن میشود و افراد فکر میکنند کاری که آنها در حال انجام آن هستند، امتیاز را در پی داشته است.
هدف از این آزمایش، این است که نشان بدهد؛
انسانها چقدر سریع قادر به تولید و باورکردن اراجیفی هستند که واقعیت ندارند
… و مشخص شد که ما واقعا در این کار مهارت زیادی داریم.
هر کسی که این اتاق را ترک میکند ، معتقد است که او آزمایش را بخوبی به پایان برده و امتیازهای خود را کسب کرده است . اما تعداد الگوهایی که آنها برای کسب امتیاز پیدا کردهاند ، به اندازهی خود افراد ،منحصر به فرد هستند .
یک مرد به فشار دادن ترکیبی از کلیدها رسیده بود که چنان پیچیده بود که حتی قادر به گفتن آن نبود. یک دختر به این نتیجه رسیده بود که باید چند بار به سقف ضربه بزند تا امتیاز بگیرد. وقتی که او اتاق را ترک کرد، از بالا و پایین پریدن بسیار خسته شده بود.
این متن برگرفته از کتاب “هنر ظریف بی خیالی” نوشته “مارک منسون” است.
مغز ما بزرگترین مانع برای درک مفاهیم است!
مغز ما ماشین معنا سازیست. چیزی که ما آن را معنا مینامیم، از طریق ارتباطی است که مغز ما بین دو یا چند تجربه برقرار میکند. ما یک کلید را فشار میدهیم و میبینیم که یک چراغ روشن میشود و فکر میکنیم که این کلید، علت روشن شدن چراغ بوده است. این موضوع، اساس معناست.
ذهن ما پیوسته در حال جنب و جوش و تولید ارتباطهای بیشتر و بیشتر است تا به ما کمک کند که محیط پیرامون خود را بهتر درک کنیم و کنترل بیشتری بر آن داشته باشیم.
اما دو مشکل وجود دارد:
- مغز، موجود کاملی نیست. ما در دیدهها و شنیدههای خود اشتباه میکنیم. ما برخی از چیزها را فراموش میکنیم و به سرعت رویدادها را تحریف میکنیم.
- وقتی برای خود معنایی ساختیم، مغز ما این معنا را حفظ خواهد کرد. ما نسبت به معنایی که ذهن ما ایجاد کرده است تعصب داریم و دوست نداریم آن را رها کنیم. حتی اگر دلایلی مبنی بر رد معنای ساخته شده ببینیم، غالباَ آن را نادیده میگیریم.
واقعیت این است که بیشتر چیزهایی که به آنها پی میبریم و باور میکنیم، محصول بی دقتیهای ذاتی و تعصبهای مغز ماست؛ یا اینکه نتیجهی گذشتهای هستند که اشتباه درک شدهاند.
نتیجهی اینها چیست؟ بیشتر باورهای ما اشتباه است؛ یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، همه باورهای ما اشتباه هستند (فقط بعضی کمتر از بقیه اشتباه هستند). ذهن انسان تودهای از بیدقتیهاست و اگرچه این موضوع میتواند ناراحت کننده باشد، اما همانگونه که خواهیم دید، پذیرش آن اهمیت بسیار زیادی دارد.
همین اتفاق دقیقا در درک رفتار گوگل و استفاده از تکنیکهای سئو نیز رخ میدهد در واقع بیشتر آموزش های سئو اشتباه هستند و فقط برخی از آنها کمتر از بقیه اشتباه هستند!
ایمو فیلیپس، کمدین معروف میگوید «من قبلا فکر میکردم که مغز انسان، شگفتانگیزترین عضو بدن است؛ اما بعداَ متوجه شدم که چه عضوی این موضوع را به من گفته است.»
آنچه آموختهایم سدِ راه ما برای موفقیت های بیشتر است
هر آنچه در مورد الگوریتمهای گوگل و تاثیر فاکتورهای مختلف بر آن میدانیم، مجموعهای از مشاهدات و تجربیات ماست. ما همچون افرادی که در اتاق آزمایش قرار گرفته بودند، به صورت مداوم به دنبال یافتن راه حل برای روشن کردن لامپ میگردیم و دقیقا در لحظهای که تصور میکنیم مناسبترین راه را یافتهایم در واقع در حال فریب خوردن از مغزمان هستیم.
بیشتر باورهای ما در مورد تاثیرِ تکنیکهای سئو، بر رتبه و جایگاهی که کسب میکنیم اشتباه هستند. معمولا نتایج فعالیتهای ما مدتها پس از اجرای آنها قابل مشاهده بوده و با توجه به تنوع بالایی که دارند درک صحیح تاثیر هرکدام امری پیچیده است.
در مثال زیر به ما کمک میکند که این موضوع را بهتر متوجه شویم:
1- الگوبرداری از استراتژی سایتِ رقیب
موفقیت در سئو یعنی پیروزی در یک رقابت. اگر شما به رتبه اول گوگل برسید یعنی سایت دیگری جایگاه خود را از دست داده و به رتبه دوم رفته است. برای آنکه در میدان رقابت پیروز باشیم باید شناخت خوبی از رقبا کسب کنیم. گاهی اوقات در بررسی رقبا به استراتژیها و تکنیکهایی که آنها استفاده کردهاند پی میبریم و تصور میکنیم که اجرای آنها میتواند به رشد جایگاه سایت ما نیز کمک کند.
هنگام بررسی یک سایت شما نکات مثبت و منفی آن را به صورت همزمان مشاهده میکنید و در بسیاری موارد تشخیص آنها از هم بسیار دشوار است. در نتیجه ممکن است به جای الگوبرداری از نقاط قوت تنها نکات منفی سایت رقیب را در سایت خود پیاده کرده و نتیجه معکوسی دریافت کنیم. حتی میتوان یک قدم فراتر رفت و گفت گاهی اوقات نکات مثبت یک سایت برای سایت دیگری به نقطه ضعف تبدیل میشود.
گاهی با یک استدلال درست، کار اشتباهی انجام میدهیم.
به عنوان مثال ممکن است هنگام آنالیزِ لینکسازی خارجی رقیب متوجه دریافت بکلینک از آدرس مشخصی بشوید و تصور کنید که حضور شما در آن سایت میتواند بهبود جایگاهتان شود. ولی موفقیت در لینکسازی وابسته به حفظ تعادل است؛ استفاده همزمان از لینکهای فالو و نوفالو، تنوع در انتخاب انکرتکست، زمانبندی و تفاوت در صفحات لندینگ و … که همهگی بر ارزش یک لینک اثرگذار هستند. ممکن است یک لینک برای رقیب تضمینی بر حفظ این تعادل باشد ولی در سایت شما تاثیری معکوس داشته باشد.
فعالیتهای سایت رقیب هرگز نباید الگوی شما برای تدوین استراتژی یا استفاده از تکنیکهای خاص باشد، بررسی رقبا تنها با این هدف انجام میشود که مطمئن شویم از آنها بهتریم. استراتژی سئو براساس شناخت ما از کسب و کار، آنالیز کلمات کلیدی و البته اهدافی که در نظر داریم انجام میشود.
مراحل ساخت یک امپراطوری پایدارتدوین استراتژی سئو
2- استناد به دستاوردهای قبلی خودمان
دانش سئو هر روز در حال تغییر است، الگوریتمهای گوگل به صورت مستمر به روزرسانی میشوند و رفتار کاربران رتبهبندی نتایج را دستخوش تغییرات میکند ولی ما هنوز هم به همان تکنیکهای قدیمی پایبند هستیم. کارهایی که دو سال و یا حتی 6 ماه پیش تاثیرگذار و ارزشمند بودهاند ممکن است امروز دیگر کارآمد نباشند.
اگر موفقیتی در سئو کسب میکنیم احتمالا حاصل مطالعه و تلاش ما بوده است ولی نباید فراموش کنیم که استمرار در یادگیری تنها راه حفظ موفقیت در آینده است.
زمانیکه با اظهار نظر یا تجربه جدیدی مواجه میشویم مغز ما ناخودآگاه آن را با باورها و تجربیات پیشین ما مقایسه کرده و تا حد امکان از پذیرش هر تغییری در این باورها خودداری میکند. در حالیکه به خوبی میدانیم فراموشی و خطا در تحلیل دو عنصر جدایی ناپذیر از مغز انسان هستند، به مرور زمان تحلیلهای ما کمرنگ شده و جزئیات را به فراموشی میسپاریم. آنچه باقی مانده است تنها یک باور است که حتی قدرت دفاع واقعی از آن را نیز نداریم.
سخن پایانی
به راستی نمیتوان مرز مشخصی میان تکنیکهای سئو کلاه سیاه و کلاه سفید در نظر گرفت. هر تغییری که در محتوا، ساختار سایت و یا لینکسازی صفحات انجام میدهیم میتواند تاثیری مثبت یا منفی بر جایگاه ما داشته باشد. در بسیاری موارد این تغییرات برخلاف دستورالعملهای گوگل نیستند ولی برای پروژه ی ما انتخاب مناسبی نخواهند بود.
برای موفقیت در سئو علاوه بر انجام فعالیتهای روزانه باید به صورت همیشگی به بررسی آمارها شامل جایگاه صفحات، میزان جستجوی کلمات و نرخ کلیک در نتایج جستجو داشته باشیم. اگر از وضعیت سایت خود مطلع نباشیم نمیتوانیم تصمیم درستی برای سنجش عملکرد خود اتخاذ کنیم.
آنچه آموختهایم میتواند راهنمای ما در این مسیر باشد به شرط آنکه این دانش، به یک باور غیرقابل تغییر تبدیل نشده باشد. شنیدن نظرات مخالف، مطالعه مقالات جدید و اطلاع از آخرین به روزرسانیهای مرتبط با الگوریتم های گوگل به ما کمک میکند تا از هرگونه تعصب در استفاده از تکنیکها پرهیز کنیم.
در پایان پیشنهاد میکنیم ویدئو پایانی (2 دقیقه و کمتر از 5 مگابایت) این مقاله را نیز مشاهده کرده و تجربه خود را در مورد نظریه “در مورد همه چیز اشتباه میکنیم” با ما به اشتراک بگذارید.
امین اسماعیلی هستم، فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران و مدیر فنی آژانس خلاقیت وبسیما. از سال 91 تمرکز خود را بر روی مباحث روز سئو و طراحی سایت قرار داده و پس از کسب تجربه و دانش ارزشمند تصمیم گرفتم تا ثمره آن را با دیگران به اشتراک بگذارم.
پس از پاسخ گویی توسط کارشناسان، از طریق پیامک به شما اطلاع رسانی میشود